خونه درختی

زم زمه های دو نفره

زم زمه های دو نفره

خونه درختی
من و همسری
بخشش

مؤسسه خیریه حمایت از نوجوانان محکوم به اعدام ، جمعیت امام علی(ع)

خونه درختی

براي طفلان مسلم ديروز مي گرييم، آيا براي طفلان مسلم امروز مي کوشيم؟

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۶ خرداد ۹۶، ۱۵:۰۷ - Love Nafas
    .... ....

۱۸ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

سلام عزیزدلم

چند روزه البته از روز گذشته درستو حسابی پیش هم نیستیم البته دلایل مختلفی هست که دست خودمون نبوده یکیش سیستم و هاردو  درسو مریض بودن من و حال خرابم و امروزم که تو مریض کردی خودتو 

به هرحال من دوس ندارم اینجوری کلا حس بدیه

این روزا کلا هواتو میکنم شدید 

تازه اونروزم همون2 ساعت مثلا پیش من بودی باید جبران کنیش گفته باشم ههههه به هرحال وقت اختصاصی من بود 

 خودم همه چیزو هم میدونم هم درک میکنم ولی دوس دارم کنار هم باشیم مهندس 

 

۱ نظر ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ تاریخ ارسال :(*post_date format= ۱۴ مهر ۹۳ ، ۱۵:۰۶ موضوع: 	آتیش.و.آب 	- تعدادبازدید:۲۵۵ - تعدادنمایش‌: ۲۹۰

سلام مهربونم کسی که من با خیلی از کارام شایدخیلی وقتا خیلی اذیتت کنم ولی تو اینقدر مهربونی که فراموش میکنی.

یه چیزی هست که واقعا خیلی سخته اونم تغییر کردن یه رفتار که 20 و خرده ای ساله باهاش زندگی کردی، واقعا سخته تغییر کردن 

مثلا وقتی ناراحتم تو یه چیزی میگی منم به جای درست کردنش، بدترش میکنم با حرفام که همیشه همیشه بعدش خودم پشمون میشم و می خوام درستش کنم ولی دیگه حرفمو زدم . ولی همش به خاطر دوست داشتن بی اندازه تو هست

 از امروز سعی میکنم هروقت خیلی ناراحت شدم به جای جواب دادن یکم خودمو کنترل کنم بیشتر مثلا.....   ♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥باور کن بعضی وقتا از مهربونی بیش از حد تو پیش خودم خجالت میکشم که با اینکه من اینجوری برخورد میکنم ولی تو در کمال آرامش یه جوری حرف میزنی که من از خودم خجالت میکشم، نمیدونم شاید دلیلش فقط علاقه زیاد باشه ♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡بعضی وقتا یه سری رفتا ازت می بینم و مقایسه تو با خیلیا باورکن به این نتیجه میرسم که امیدوارم بتونم واقعا آرامش بدم بهت و لایقت باشم چون تو واقعا آدم خیلی خیلی فهمیده تر از خودمی و برات احترام زیادی قایلم چون از من بهتری، و این به خودم ثابت شده هست♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥♡♥ حالا شاید خیلی وقتا بهت بگم بداخلاق دیکتاتور ولی در اصل اینا نیستی اتفاقا خیلی هم مهربونی و دوست داشتنی♡♥♡♥♡الان که اینا رو می نویسم دلم خیلی خیلی برااااات تنگ شده 

دوستت دارم باور کن دیوونه وار دوستت دارم 

 

۰ نظر ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ تاریخ ارسال :(*post_date format= ۱۱ مهر ۹۳ ، ۲۳:۳۹ موضوع: 	آتیش.و.آب 	- تعدادبازدید:۲۵۴ - تعدادنمایش‌: ۲۷۹

سلام به زندگیم که 10 رو درست حسابی ندیدمش ااااینقدر دلم براش تنگ شده

۱ نظر ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ تاریخ ارسال :(*post_date format= ۱۰ مهر ۹۳ ، ۰۸:۲۷ موضوع: 	آتیش.و.آب 	- تعدادبازدید:۲۶۷ - تعدادنمایش‌: ۳۰۲

سلام عشق من

۱ نظر ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ تاریخ ارسال :(*post_date format= ۰۷ مهر ۹۳ ، ۰۰:۲۶ موضوع: 	آتیش.و.آب 	- تعدادبازدید:۲۶۳ - تعدادنمایش‌: ۲۹۱
۱ نظر ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ تاریخ ارسال :(*post_date format= ۰۵ مهر ۹۳ ، ۱۰:۲۱ موضوع: 	آتیش.و.آب 	- تعدادبازدید:۹۰۶ - تعدادنمایش‌: ۱۱۳۵

سلام سلام عزیزم  

 یه سوال برام پیش اومده شدید ذهنمو درگیر کرده ههههههه

۲ نظر ۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ تاریخ ارسال :(*post_date format= ۰۲ مهر ۹۳ ، ۱۱:۴۶ موضوع: 	آتیش.و.آب 	- تعدادبازدید:۲۸۶ - تعدادنمایش‌: ۳۳۳
۱ نظر ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ تاریخ ارسال :(*post_date format= ۰۲ مهر ۹۳ ، ۱۰:۴۳ موضوع: 	آتیش.و.آب 	- تعدادبازدید:۳۰۸ - تعدادنمایش‌: ۳۷۴

  روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟
ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم
دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟
ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری 
آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود
به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ،چون زیبا نبود
ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم
دوستش کنجاوانه پرسید : چرا ؟
ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم
هیچ کس کامل نیست 
اینگونه نگاه کنیم...

 

۰ نظر ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ تاریخ ارسال :(*post_date format= ۰۱ مهر ۹۳ ، ۰۰:۲۴ موضوع: 	دفترمون 	- تعدادبازدید:۶۰۰ - تعدادنمایش‌: ۶۸۸