برای ...(بدون موضوع بدون مخاطب)

تاحالا شده چشماتو میبندی هیچی نیاد توی ذهنت ؟!یعنی نتونی حتی فکر کنی !؟

امروز عجیب این حالم

یه حس غریب تر از غریبم

شاید ...

 

 

ساده های بی تکرار

وقتی بهشون فکر بکنی 

فکر کنم به داشتنشون افتخار میکنی 

یه وقتایی ساده رد میشیم از کنار همین کسی که دوستمون داره 

همین کسی که همه چیزه زندگی مونه 

من خودم شده توی یه لحظه های بد و اوج عصبانیت توی موقعیت هایی که اصلا نامربوط به جفتمون بود 

سریع فقط ذهنمو بردم سمت تو 

و همه چیز اروم شده 

برای همین میگم از کنارش سریع رد نشیم 

امیدوارم همه تجربه اش کنن 

دوستت دارم 

(نوشته ام اورجیناله)

پریروز بچگی کردم

سلام مهربونترینو بهترین همسر عالم 

به خودم می بالم

 

تفاهم معنیش این نیست که توچیا مشترکین 

                                        تفاهم یعنی کنار امدن با تفاوت های هم

 

 

 

به خودم می بالم که در این عصر یخی
همسری دارم که دلش آینه ی خورشید است

 

فشار های اضافی

سلام به همسر عزیزم سلام به همه

یه کتابی هست به اسم مردان مریخی و زنانا ونوسی قبلا هم در باره اش گفتیم این کتاب رو باید مثلا هر چند ماه یه بار یه نگاه انداخت 

مثلا من با اینکه تموم سعی ام میکنم شرایط همسرم رو درک کنم بعضی وقتا اون قد تو خودم غرق میشم که همه چی یادم میره مثلا بهش گیر میدم یه کاری رو این طوری بکنه درست تره در صورتی که خودش داشت به نحوه احسنت انجام میداد هرچند منم فقط به خاطر این بهش میگم که به فکرشم اما گویا جز اذیت کردن کاری دیگه نمیکنم ولی موضوع ناامیدی و بی انگیزه بودن به نظرم یه مبحث جداست وقتی ناامید بشی انگیزه نداشته باشی کارای روزمره رو هم نمیتونی انجام بدی چه برسه به این که بخوای کارای مهم بکنی این حالا وجه جسمی و کاریش بود یه طرف دیگه این قضیه خستگی روح و روان هست حالا تصور کنید یکی ام کنار گوش تون هی غر بزنه و صبرش کم باشه یا تموم شده باشه به نظرم هر روز صبح باید یه هدف انتخاب کرد و روی همون متمرکز شد همیشه باید به بهترین ها فکر کرد بعضی وقتا ادم با خودش میگه خب این کارو بکنم که چی مثلا درس خوندن یا به این نقطه برسم که چی بشه من خودم به شخصه هزار بار از طرف خانواده و دوستان مورد این سوال یا بهتر بگم حرف جبر قرار گرفتم که چرا برنامه نویسی میکنی و یاد میگیری اما خروجی نداری که چی بشه این کارو میکنی از طرفی که مربوط به خروجیه خب راست میگن صبر شون به سر رسیده اما فکر نمیکنن من این کار رو واسه دل خودم میکنم یکی از کارایی هست که باعث میشه یکم فکرم منحرف شه یکم مثلا شاد باشم با این که خودمم میدونم چه اینده ای در انتظار این کاره اما بازم کارخودمو میکنم به شخصه میگم با هزار نفر مشورت کنید و بعد اگه قانع نشدید کارخودتون رو بکنید یعنی برسید به اوج حدالقل پیش خودتون میدونید به کجا رسدید و چی به دست اوردید مگه شما واسه بقیه نماز روزه میگیرد و درس میخونید 

تو دربست مال خودمی

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید