۱۳ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۳۰
یه روز صبح ...
یه روز صبح ..
من زودتر بیدار میشم مثلا میخوام برم باشگاه ..
بگم پدری جونش .. مواظب پسرمون باش تا من بیام
تو هم خوابالو بگی باشه باشه .. تو برو حواسم هست !
یه بوس تــو رو کنم یکی هم ثمــره ی عشقمون رو
بعد بگم : میای دنبالم یا خودم بیام ؟؟
تو هم بگی زنگ بزن خواستی بیای
بگم: خُب .. بچه نیوفته .. بگی: نه بروووو دیگه
بگم خب ..
بعدِ دو ساعت زنگ بزنم نخیر هیشکی بر نمیداره !!
جَلدی بیام خونه ببینم جفتتون ولـــو... اوخی
بگم نگاه کُنــا ... بچه اش ام مثل خودشه .. تنبــل
پاشیــــد بینم .. الحق از خودت دو تا میخواستم
اما نه دیگه توی تنبـــلی
بعد تو دست ِ منو بکشی و محکم بوسم کنی و بگی:
تـــو مال منی فقط .. دیدی مالِ خودم شدی
منم بگم 100درصد و گازت بگیرمو...
این همون عشق منو تویه که اونوقت بیشترو بیشتر میشه