زمستون گرم
یادمه زمستون پارسال که اومدی برف میومد اینجا من دانشگاه بودم زنگ زدی حرف زدیم یکم بعد گفتی می خوای بیایی ببینیم ( برای اطلاع بقیه منو همسری توی یه شهر نیستیم ) خب دلت تنگ شده بود برام
اومدی برف بود واقعا
یخ زده بودی یادمه سر 4راه دکترا منتظرم بودی این شالگردنو و کلاه رو اونجا بهم دادی که مامانت برام بافته
منم برای ناهارمون سالادالویه درست کرده بودم ، ببین رفتیم یه جایی که اونجا سردتر بود ههههه ولی خب دور تختاش پلاستیک کشیده بودن و بخاری داشت
اونجا بود که برای اولین بار دستمو گرفتی توی دستت گفتی چشاتو ببند بعد دستمو گرفتی وااااااای الان که یادش میفتم گرمی دستاتو حس میکنم توی اون برف ، اونم برای تو واقعا سرد بود
اون زمستون یعنی زمستون 91 یکی از گرمترین زمستونا بود کنار تو ...
اصلا هواسم رفت یه جای دیگه می خواستم یه چیز دیگه بنویسم
امروز بعد 2سال این کلاه شالگردن رو برداشتم رفتم بیرون، خب دوس ندارم خراب بشه برای همین زیاد استفاده اش نمیکنم