فهمیدن نفهمیدن
سلام ، سلام به هم نفس خودم همسر گرامی
نمیخوام زیاده گویی کنم اصل مطلب
یه وقت هست که میفهمید همسر تون خیلی دوستون داره و میمیره براتون ، تو رو خدا براش گربه نرقصونید مثلا
1- دوره نامزدی پسر میترسه دختر از دست بده واسه همین دختره هی ناز کرشمه میاد و اذیت میکنه حرف گوش نمیده احترام و ارزش نمیزاره ، * میدونه پسره رو ازدست نمیده *
2- یه دوره هم (شاید بعد عروسی ) دختر هست که میترسه و پسره همون بلایی که دختر قبل عروسی سرش اورده سرش میاره ، * میدونه دختره رو از دست نمیده *
لپ مطلب اون وقتا که میفهمید طرف تون میترسه سعی کنید بهش ارامش بدید حتما بهش بگید که مال اونید (مال هم یین) (مال = کنار) بهش بگید دوسش دارید بیشتر هواشو داشته باشید نزارید تنها بشه نزارید افسرده بشه و دوباره میگم بهش بگید و تونستید ثابت کنید که تا اخر عمر هرچی که بشه مال هم و کنار هم اید
حالا قضیه اون متن وسط ستاره قرمزا * * چیه ؟ باورکنید ادم صبرش لب ریز بشه کارایی میکنه حتی تصورشم نمیکردید که دیگه انتظار داشتن جای خود داره ، مراقب باشید خیلی مراقب
ادامه مطلب حال کردین بخونیدش
--------- یه زره ویرایش کردم شعر زیر رو :
عاشقی را از تو من آموختم شمع گشتم و سرا پا سوختم
روزو شب در انتظارت میرود چشم در راه قدومت دوختم
در درون خانه ی تاریک دل شعله ی عشق تو را افروختم
دل که خالی شد زهر غیر تویی آنچه مشتاقی ، همان اندوختم
هر که آمد ،من جوابش کرده ام دل به حسن روی تو بفروختم
در فراقت باده بی می میزنم اشک و خون را تا به هم آمیختم
خلسه ایی از عشق میگردد عیان تا که هستی را به پایت ریختم
یه داستان خوندم جالب بود اینجا هم نوشتم :
چند وقت پیش که رفته بودم خواستگاری... تو اتاق که رفتیم صحبت کنیم. اونجا یه میز بود با چندتا میوه روش. روی صندلی که بود نشستم. اونم روبروی من نشست. سعی کردم برای ابتدا کمی میوه های روی میز رو نگاه کنم. تا رویم بشه سرم را بالا ببرم تا باهاش صحبت کنم
نگاهم روی میز بود که یه سیب برداشت و به من گفت :اگه این سیب ممنوعه ای باشه و من حوا، حاضری بخاطر من سیب ممنوعه را بچینی؟
گفت رو جوابت فکر کن، حاضری به خاطر من سقوط کنی؟؟
گفتم من حاضرم سقوط کنم، ایا تو حاضری همسفر من در این سقوط بمانی؟؟؟
-----
ویرایش : یادم بوده بود که بگم فک کنم این پست یه جورایی ادامه پست قبلیه کامل کننده هم اند