یه جور دیگه
سلام به مهربون خودم کسی که دوست داشتنش بهم ارامش میده
امروز می خوام یکم از فکرای خودم حرف بزنم و چیزی که همیشه فراموشش میکنیم
همین خورشیدی که همیشه به همون گرما میده ولی توی اوج گرمای تابستون ازش خسته میشیم اگه یه جور دیگه بهش نگاه کنیم می بینیم اگه نباشه نمی تونیم زندگی کنیم.
و همه چیزایی که داریم ولی یادمون میره بعضی وقتا چون به داشتنشون عادت میکنیم چون همیشه دم دستمون هستن، اگه بیام یه لحظه فکر کنیم اگه نباشن اونوقت که قدرشونو میدونیم اونوقت که واقعا لذت می بریم از داشتنشون.
همین حرفا اگه بیاد توی زندگی شخصی ما و سوالی که همیشه من از خودم می پرسم چرا همین افرادی که یه روزی عاشق هم بودن الان از بودن با هم لذت نمی برن االان دیگه بهم توجه نمی کنن اره دقیقا همینه چون بهم توجه نمی کنن برای هم عادی میشن و دیگه از کنار هم بودن لذت نمی برن ، چون همیشه عادت داریم به بودن خورشید
اون روزای اول اگه به خودمون توجه کنیم می بینیم همه تلاشمونو میکردیم که طرف مقابلمون خوشحال باشه ولی کم کم دیگه برای خوشحالی هم دیگه تلاشی نمی کنیم چون می دونیم دیگه بدستش اوردیم و داریمش پس کاری نمی کنیم.
ولی ما، همه، همیشه می تونیم از بودن کنار هم لذت ببریم به شرطی که خودمون بخواییم
من همیشه دوس دارم حتی 20 ساله دیگه وقتی به این روزا نگاه میکنیم بهم بگیم دیدی شد. فقط باید دو طرف بخوان که دوست داشتن رو هرروز بیشتر از دیروز بهم یاداوری کنن
منم یه تلاشی که می خوام در این مورد بکنم اینه هروقت هر حسی دارم رو بهت بگم چون تو مرد مریخی زندگی من هستی و علم غیب نداری هههههه
دوستت دارم و دوس دارم همه بدونن که دوستت دارم